۵۰ صفت پرکاربرد انگلیسی که باید بدانید (با مثال‌)

زبان انگلیسی، به‌عنوان یکی از پرکاربردترین زبان‌های جهان، دارای واژگان بسیار گسترده‌ای است. یکی از مهم‌ترین بخش‌های این زبان، صفات هستند که به شما کمک می‌کنند تا توصیفات دقیق‌تری از اشخاص، مکان‌ها، و اشیاء ارائه دهید.

در این مقاله، ما ۵۰ صفت برتر و پرکاربرد انگلیسی را به شما معرفی می‌کنیم که حتماً باید بدانید.

۱. Able (توانا)

  • مثال: I am able to solve this problem.
  • ترجمه: من توانایی حل این مشکل را دارم.

۲. Angry (عصبانی)

  • مثال: She was angry when she found out the truth.
  • ترجمه: وقتی حقیقت را فهمید، عصبانی شد.

۳. Bad (بد)

  • مثال: The weather is bad today.
  • ترجمه: هوا امروز بد است.

۴. Best (بهترین)

  • مثال: This is the best cake I’ve ever had.
  • ترجمه: این بهترین کیکی است که تا به حال خورده‌ام.

۵. Better (بهتر)

  • مثال: Your idea is better than mine.
  • ترجمه: ایده تو بهتر از ایده من است.

اگر علاقه‌مند به یادگیری این صفات به روشی جذاب و مؤثر هستید، می‌توانید از سایت یا اپلیکیشن سرچ فور استفاده کنید تا این کلمات را در قالب تکه‌هایی از فیلم‌ها و انیمیشن‌های محبوب یاد بگیرید.

۶. Big (بزرگ)

  • مثال: They live in a big house.
  • ترجمه: آنها در یک خانه بزرگ زندگی می‌کنند.

۷. Busy (مشغول / شلوغ)

  • مثال: He is always busy with work.
  • ترجمه: او همیشه مشغول کار است.
  • مثال: The mall is very busy on weekends.
  • ترجمه: مرکز خرید در آخر هفته‌ها بسیار شلوغ است.

۸. Clear (واضح)

  • مثال: It is clear that he is lying.
  • ترجمه: واضح است که او دروغ می‌گوید.

۹. Different (متفاوت)

  • مثال: This dress is different from the one you wore yesterday.
  • ترجمه: این لباس با لباسی که دیروز پوشیدی متفاوت است.

۱۰. Early (زود)

  • مثال: She arrived early to the meeting.
  • ترجمه: او زود به جلسه رسید.
  • مثال: I prefer to wake up early in the morning.
  • ترجمه: من ترجیح می‌دهم صبح‌ها زود بیدار شوم.

۱۱. Easy (آسان)

  • مثال: The test was easy.
  • ترجمه: امتحان آسان بود.

۱۲. Excellent (عالی)

  • مثال: She did an excellent job on the project.
  • ترجمه: او در پروژه کار عالی انجام داد.

۱۳. Free (رایگان / آزاد)

  • مثال: The entrance to the museum is free on Sundays.
  • ترجمه: ورود به موزه در روزهای یکشنبه رایگان است.
  • مثال: I am free this evening. Let’s meet.
  • ترجمه: عصر آزاد هستم. بیایید ملاقات کنیم.

۱۴. Full (پر)

  • مثال: The glass is full of water.
  • ترجمه: لیوان پر از آب است.

۱۵. Good (خوب)

  • مثال: He is a good student.
  • ترجمه: او دانش‌آموز خوبی است.

۱۶. Great (عالی)

  • مثال: They had a great time at the party.
  • ترجمه: آنها در مهمانی اوقات عالی‌ای داشتند.

۱۷. Hard (سخت)

  • مثال: This problem is too hard for me.
  • ترجمه: این مشکل برای من خیلی سخت است.

۱۸. High (بلند)

  • مثال: The mountain is very high.
  • ترجمه: کوه بسیار بلند است.

۱۹. Huge (بزرگ)

  • مثال: They have a huge garden.
  • ترجمه: آنها یک باغ بزرگ دارند.

۲۰. Important (مهم)

  • مثال: It is important to drink water every day.
  • ترجمه: مهم است که هر روز آب بنوشید.

۲۱. International (بین‌المللی)

  • مثال: She works for an international company.
  • ترجمه: او برای یک شرکت بین‌المللی کار می‌کند.

۲۲. Late (دیر)

  • مثال: He was late for the meeting.
  • ترجمه: او برای جلسه دیر رسید.
  • مثال: We stayed up late last night.
  • ترجمه: ما دیشب تا دیر وقت بیدار ماندیم.

۲۳. Little (کم / کوچک)

  • مثال: He has little interest in sports.
  • ترجمه: او علاقه کمی به ورزش دارد.
  • مثال: The little boy is very cute.
  • ترجمه: پسر کوچک خیلی بامزه است.

۲۴. Local (محلی)

  • مثال: I love visiting local markets.
  • ترجمه: من عاشق بازدید از بازارهای محلی هستم.

۲۵. Long (طولانی / بلند)

  • مثال: She has long hair.
  • ترجمه: او موهای بلندی دارد.
  • مثال: We had a long conversation.
  • ترجمه: ما یک گفتگوی طولانی داشتیم.

۲۶. Low (کم ارتفاع)

  • مثال: The ceiling is too low.
  • ترجمه: سقف خیلی کوتاه است.

۲۷. Loud (پر سر و صدا)

  • مثال: The music is too loud.
  • ترجمه: موسیقی خیلی پر سر و صداست.

۲۸. Major (مهم / عمده)

  • مثال: This is a major issue that needs to be addressed.
  • ترجمه: این یک مشکل عمده است که نیاز به بررسی دارد.

۲۹. National (ملی)

  • مثال: We celebrate National Day with a parade.
  • ترجمه: ما روز ملی را با یک رژه جشن می‌گیریم.

۳۰. New (جدید)

  • مثال: She bought a new car.
  • ترجمه: او یک ماشین جدید خرید.

۳۱. Old (قدیمی)

  • مثال: That is an old house.
  • ترجمه: آن یک خانه قدیمی است.

۳۲. Only (تنها)

  • مثال: She is the only child in her family.
  • ترجمه: او تنها فرزند خانواده‌اش است.

۳۳. Open (باز)

  • مثال: The door is open.
  • ترجمه: در باز است.

۳۴. Other (دیگر)

  • مثال: Do you have any other suggestions?
  • ترجمه: آیا پیشنهاد دیگری دارید؟

۳۵. Personal (شخصی)

  • مثال: This is my personal opinion.
  • ترجمه: این نظر شخصی من است.

۳۶. Political (سیاسی)

  • مثال: They had a political discussion.
  • ترجمه: آنها یک بحث سیاسی داشتند.

۳۷. Possible (ممکن)

  • مثال: It is possible to finish the work today.
  • ترجمه: امکان دارد که کار امروز تمام شود.

۳۸. Public (عمومی)

  • مثال: The park is open to the public.
  • ترجمه: پارک برای عموم باز است.

۳۹. Real (واقعی)

  • مثال: Is this a real diamond?
  • ترجمه: آیا این یک الماس واقعی است؟

۴۰. Recent (اخیر)

  • مثال: This is a recent photo.
  • ترجمه: این یک عکس اخیر است.

۴۱. Right (درست / راست)

  • مثال: You are right about that.
  • ترجمه: در آن مورد حق با شماست.
  • مثال: Turn right at the next intersection.
  • ترجمه: در تقاطع بعدی به راست بپیچید.

۴۲. Small (کوچک)

  • مثال: She has a small dog.
  • ترجمه: او یک سگ کوچک دارد.

۴۳. Social (اجتماعی)

  • مثال: He is very social and loves meeting new people.
  • ترجمه: او بسیار اجتماعی است و عاشق ملاقات با افراد جدید است.

۴۴. Special (خاص)

  • مثال: This is a special occasion.
  • ترجمه: این یک مناسبت خاص است.

۴۵. Strong (قوی)

  • مثال: He is strong enough to lift that box.
  • ترجمه: او به اندازه کافی قوی است که آن جعبه را بلند کند.

۴۶. Sure (مطمئن)

  • مثال: Are you sure about this decision?
  • ترجمه: آیا درباره این تصمیم مطمئن هستید؟

۴۷. True (واقعی / درست)

  • مثال: It is true that he is a good singer.
  • ترجمه: درست است که او خواننده خوبی است.

۴۸. Weird (عجیب)

  • مثال: That was a weird movie.
  • ترجمه: آن یک فیلم عجیب بود.

۴۹. Whole (تمام / کامل)

  • مثال: I read the whole book in one day.
  • ترجمه: من تمام کتاب را در یک روز خواندم.

۵۰. Young (جوان)

  • مثال: She is a young artist.
  • ترجمه: او یک هنرمند جوان است.

با یادگیری و تمرین این صفات، می‌توانید مهارت‌های زبانی خود را بهبود ببخشید و توصیفات دقیق‌تری در مکالمات روزمره‌تان ارائه دهید.

برای تمرین بیشتر و دیدن این صفات در قالب‌های واقعی، به سایت search4.ir سر بزنید و از تکه‌های فیلم‌ها و انیمیشن‌ها برای یادگیری بهتر استفاده کنید.


ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *